در رویای دژاوو به قلم آزاده دریکوندی
پارت هشتاد و چهارم
زمان ارسال : ۲۹۸ روز پیش
ساعت حدود یازده شب بود که فرهاد برخاست و گفت:
- من برم! صبح باید زود بیدار بشم.
گلشن هنوز نشسته بود که ستاره سقلمهای به پهلویش زد و از چشم فرهاد دور نماند! گلشن خیلی خوب پیام دختر عمویش را دریافت کرد و مثل فنر از جای برخاست و گفت:
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اطلاعیه ها :
امیدوارم از رمان «در رویای دژاوو» کلی لذت برده باشید😍
رمان «مونالیزا» توی همین برنامه و در بخش آنلاین موجوده... در مورد کاراکتر فریال مظفری 💚
همونطور که توی دژاوو خوندید، فریال عاشقه... ولی عاشق کی؟ بیا رمان مونالیزا رو بخون تا متوجه بشی😍😍
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
آزاده دریکوندی | نویسنده رمان
همیشه فکر میکنم فرهاد ها یه جور خاصی عاشق میشن و همینطور هم دلشکسته از دوری شیرین🥲💔
۲ هفته پیشآمینا
00امروز زدم رندوم بخونم دلم خون شد با این پارت 🥲🥲واقعا اصلا فرهاد رو اینقدر ناراحت نمیتونم ببینم گلشن گلشن تو که کشتی این پسر رو
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
رندومت چه پارتی هم برداشت برات🥴🥲 ولی خیلی ذوقی شدم که اومدی یه سر به دژاوو زدی🙈💚
۶ ماه پیشفاطی
00این پارت نمیدونم به خاطر تاثیر اهنگ بود یا دیالوگ های دلنشینش ولی خیلی بهم چسبید، و با احساساتشون تونستم هنراه بشم، ممنون♥️
۶ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
خوشحالم که به دلت نشسته عزیزم😍💚
۶ ماه پیشZarnaz
۱۹ ساله 00ولی ما نمی خواهیم شیرینمون بدون فرهاد به مونه😝😁🙈
۷ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
این بار واسه فرهاد فرق داره😍
۷ ماه پیشتسنیم
00یکی این گلشنو بده به من تا حد مرگ بزنمش ... که آنقدر فرهاد جانم رو اذیت نکنه ...دختره بی لیاقت
۹ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
گلشن فصل سوم واسه همه دوست داشتنی شده🤭💚
۹ ماه پیشآمینا
00چقدر بی رحمی دختر خودش میگه تو رو میخواد بعد تو میگی بره دنبال زحمتکش ببین چندبار اشک یه مرد رو درآوردی
۹ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
آخه نگران آیندهی فرهاد بود🥲
۹ ماه پیشآرزو
00دیگه خیلی داره کشش میده یه چیز رو هی تکرار میکنه و این رفتار گلشن خیلی غیر واقعی و خسته کننده شده
۱۰ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
غیر واقعی نیست و اتفاقا سعی میکنه منطقی فکر کنه و زحمات چند ساله و آیندهی فرهاد رو فدای احساسات خودش نکنه
۱۰ ماه پیشیاس
00❤️
۱۰ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
💚
۱۰ ماه پیشسیتا
00من دیروز تا این پارت خوندم ولی دیگه نمیشد نظر بدی نویسنده درای با روح و روان خواننده چی کار میکنی آلام با چماق منتظری حق به گلشن ندیم بزنی ولی من بهش حق نمیدم اگر هم نمیخوای گلی و فرهاد باهم نباشن
۱۰ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
با روح و روانتون بازی نمیکنم قشنگم🥺💚 بالاخره داستان این رمان هم اینجوریه... ژانر عاشقانه است پس طبیعیه که صحنههای احساسی داشته باشه
۱۰ ماه پیشسیتا
00دیگه با هم رو به رو شون نکن ۱ به گلشن حق نمیدم ۲ زیاد برام مهم نبود ۳ نمیدونم 🫠 ۴ آره
۱۰ ماه پیشف
00آخ فرهاد😭😭
۱۰ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
🥺💔
۱۰ ماه پیشملیحه
00اما خدایی بازم خیلی لذت میبرم که هنوز دارم ادامه میدم.ممنون
۱۰ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
قربونت خواهش میکنم😎💚
۱۰ ماه پیشهانیه
00خب دیگه وقتشه یکم هم به گلشن حق بدیم😬 ولی طبیعی نیست من وقتی فرهاد دلش میشکنه بغض کنم خو فرهاد خیلی جذاب و مظلومه دوسش داریم گناه داره بچه☹
۱۰ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
مرسی که تازه یه ذره به گلشن حق دادی😁 گلشن خیلی مظلومه واقعا🥺
۱۰ ماه پیشزینب
00آزاده جونم لطفا یه لحظه عاشقانه ایجاد کن بسه دیگه یه کاری کن گلشن بره با فرهاد
۱۰ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
عزیزم دقیقا چجور صحنهای رو میگید عاشقانه؟
۱۰ ماه پیشسارای
00خب حرص میده دیگه واقعا 😜🤪تادیروز نازمیکرداز این به بعد هم بحث جدید دید میچسبه به اون بد خون فرهاد رو توشیشه میکنه ببین کی گفتم،این پارت خیلی غم داشت چهارشنبه سوری روبرای فرهاد زهر کرد
۱۰ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
واقعا هم چهارشنبه سوری زهرمار فرهاد شد ای کاش میرفت پیش خانوادهاش حداقل دلش نمیشکست🙁
۱۰ ماه پیشسارای
00خدایش این همه فرهادو انقدر اذیت میکنی چی بهت میرسه اخهههههههه🤔🤔🤔🤔
۱۰ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
با آرامش شب میخوابم☺️
۱۰ ماه پیشسارای
00اصلا مهلا هم خوب کاری میکنه بهت پیام نمیده بااون قلب بهت حرص میده اخیششش منم امشب راحت میخوابم باکار مهلا همچنان به کارت ادامه بده فقط قلب بزار من میخوام مثل تو از این به بد قلب بزارم خب حرص بخوره😂😂
۱۰ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
تو این کارو نمیکنی.... تو این کارو نمیکنی... تو... این... کارو نمیکنیییییییی🤪آی ام سمیرا
۱۰ ماه پیشسارای
00❤❤از الان جنگ بین منو توشروع شد😂😂
۱۰ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
آی ام وری قوی🙃
۱۰ ماه پیشسارای
00❤❤
۱۰ ماه پیش
Zoha
00وایییییییییی آزاده این دیگه چی بود اون پاراگراف آخر پارت .... بدون شیرینشان به سر ببرند.... واییییییییی قلبم پودر شددد😭😭💔💔💔